- چاک دادن
- شکاف دادن دریدن، پاره کردن
معنی چاک دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- چاک دادن
- شکاف دادن، دراندن، پاره کردن
- چاک دادن ((دَ))
- شکافتن، دریدن، پاره کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکاف داده دریده، پاره کرده
اجازه دادن
پراکنده ساختن
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
پس دادن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
آماده کردن، ساز پرداختن
عرض سلاح و سامان لشکر
قبض روح شدن، جان سپردن
حرکت دادن
طعام دادن بوقت چاشت
مراسم چهلم مرگ کسی را بوسیله اطعام مساکین و دیگران بجا آوردن
داد کردن، عدل، انصاف
نوبت دادن
فتیله کردن، پیچاندن نخ و ریسمان و مفتول و زلف
نجیب، عفیف، پارسا، پاک جامه، برای مثال در حقّ من به دردکشی ظن بد مبر / کآلوده گشت جامه ولی پاک دامنم (حافظ - ۶۸۶)
چرخاندن، گردش دادن، گرداندن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
آموختن کاری به کسی، تعلیم دادن، یادآوری کردن
پیچ و خم دادن رشته، ریسمان، زلف و امثال آن ها
به داد کسی رسیدن و حکم به عدل و داد کردن، کنایه از چنان که سزاوار است رفتار کردن، کنایه از چنان که شاید و باید کاری انجام دادن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
در بازی یا در قمار حق تقدم برای حریف قائل شدن، نوبت دادن
برشیدن بدرازا شکافتن و کارد و مانند آن قاج کردن
کام بخشیدن: (سر زلف بتان میداد کامم ولی روی پریشانی سیاهست) (میر برهان ابر قوهی)
پاچار دادن